پرنسس دیاناپرنسس دیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دیانا;مسافر زیبای پاییز

دیانا گل همیشه بهار مادر

      ای بوی هر چه گل       بوی بهار می شنوم از صدای تو       نازکتر از گل است گل گونه های تو       ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من       ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو       ای صورت تو آیه و آیینه خدا       حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو       صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر       آورده ام که فرش کنم زیر پای تو       رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام       تا تاب هف...
28 اسفند 1392

شعری برای دخترم

  تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی  و بهترین غزل توی دفترم باشی  تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید  و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی  خدا کند که ببینم عروس گلهایی   خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود  تو دست کوچک باران باورم باشی   بمان که روی لبت باغ یاس می رقصد  بمان گلم که خدا خواست دخترم باشی  تو آمدی و خدا خواست از همان اول  تمام دلخوشی روز آخرم باشی.................. ...
27 اسفند 1392

دومین واکسن دخملی!

عزیز دل مامان!    امروز رفتیم درمونگاه مامان، واسه مراقبت 4ماهگی. هرچند که چند روزی زودتر رفتیم. آخه مامانی دوست نداشت درست روز اول سال جدید دخترم به خاطر زدن واکسن درد بکشه. به همین خاطر شمارو زودتر بردم. خداروشکر این ماه هم رشد خوبی داشتی و خستگی مامانو در آوردی.   گل دختر من مثل همیشه خانم بود. موقع واکسن فقط یه کوچولو گریه کردی. چون قبل از تزریق مامانی واست توضیح داده بود که واکسن واسه سلامتی شما مفیده و اگه بزنی هیچ وقت مریضیهای سخت سراغت نمیان. شما هم مثل همیشه خیلی قشنگ به صحبتهای مامانی گوش میکردی و فقط به من میخندیدی. بابا مهدی تعجب کرده بود که اونجا هم مثل خانم به حرفهای مامانی بالبخند پاسخ میدی...
27 اسفند 1392

4روز مانده تا پایان چهارماهگی دیاناجونم

سلام عشق خاله....  ببخشید که خیلی دیر اومدم عزیزم.... 4 روز دیگه تا عید نمونده نفس خاله. ما هم خیلی کار داریم و سرمون شلوغه، به خاطر همین وقت نکردم بیام برات بنویسم. منو ببخش عشقم.....   کم کم داریم به بهار نزدیک میشیم و دیگه از سرمای زمستون خبری نیست. شما هم هر روز داری بزرگ و خانم تر میشی دیانااااااااااااااا گلی. خیلی هوشیارتر از قبل شدی و هرکسی رو که نشناسی گریه میکنی . یه کم با پدرجون حمزه غریبی میکنی عشقم.....   امروز هم بابا مهدی رفته و برای شما ادکلن مخصوص نی نی هارو خریده با دو تا کلاه خوشگل. این اولین خرید بابا مهدی واسه دخترگلش بوده. نشون داد که با سلیقه هست . دستش درد نک...
25 اسفند 1392

اولین کالسکه سواری دیانا گلی!

شاپرک مامان!(به قول بابا امیر)   این روزهای پایان سال 92 همه داریم خودمون واسه سال جدید آماده میکنیم.مامانی هم کلی کار داره.از خونه تکونی بگیر تا خرید لباس و.....آخه مامانی بعد از زایمان دخملی خیلی اضافه وزن پیدا کرده وباید همه چیزهاشو با سایز جدید بخره و کلی واسه خرید وقت بذارم.از اونجایی که دلم نمیاد شمارو پیش کسی بذارم که نکنه خدای نکرده از دختر کوچولوم غافل بشم تصمیم گرفتم دختر گلیمو تو کالکسه بذارم و با خودم همه جا ببرم البته خیلی کالکسه رو پوشوندم تا سردت نشه. شماهم ظاهرا خیلی با کالسکه حال کردی چون مدتهای طولانی خواب بودی و مامانو اذیت نکردی حتی بعدش که همه شام خونه مامان جون بودیم باز هم میخواستی بخوابی...  یه ذره بی...
7 اسفند 1392
1